جــــــــــــــــــــــوادین ع

امام رضا ــ امام جواد ع

جــــــــــــــــــــــوادین ع

امام رضا ــ امام جواد ع

دانلودخاطرات جاسوس روسی وبنیانگذار بابیت وبهاییت

خاطرات کینیازدالگورگی ، جاسوس روسی مخترع بابیت وبهاییت


مگرازاصول مسلم اسلام این نیست که بعدازمحمد ص پیغمبری نخواهد بود . جانشینان محمد ص نیزمعلوم است که کیانند . دریکجامحمد ص فرمود : " الخلفاء من بعدی إثنی عشر " ودرجای دیگر فرمود : " الخلفاء من بعدی إثنی عشر اولهم علی والحسن والحسین وعلی بن الحسین [زین العابدین السجاد]ومحمدبن علی[الباقر]وجعفربن محمد[ الصادق]وموسی بن جعفر [الکاظم]وعلی بن موسی [الرضا]ومحمدبن علی [الجواد]وعلی بن محمد[الهادی]والحسن بن علی [العسکری]وحجة بن الحسن المهدی العسکری [ عج _ علیه وعلیهم السلام ] اتفاقا یک دوستی ازکردهای سنی سنندج که بسیاراهل مطالعه وخوش ذوق بود ، به این دوروایت که برمی خورد به مفتی های سنندج و... مراجعه می کند ومی گوید آن خلفاءکه رسول الله درروایت اول می فرماینددوازده نفراندکیانند؟شماهامیگویید خلفاء چهارنفراند ابی بکر،عمر،عثمان،وعلی (سلام الله علیک یاامیرالموءمنین علی ابن ابیطالب) ولی این روایت می گوید دوازده تا . میگفت : " هیچکدام جوابی نداشتند ، تااینکه مفتی ...( فلان جاوفلان شهر ) گفت : " اتفاقا ، ابن ابی الحدید ، به این روایت جواب داده وگفته سه راضربدرچهارخلیفه کن می شود دوازده تا !  !  ! می گویدبه آن به اصطلاح مفتی گفتم ببین این جواب احمقانه وابلهانه بود  
که ابن ابی الحدید داد ! یابرایم جواب می آوری یا ازاین لحظه شیعه می شوم . مفتی گفت : " جوابی غیرازجواب ابن ابی الحدید نیست ! آن جواب ، خییییلی هم عالمانه است ! توهم بروهرگوهی خواستی بخور ! بیش ازاین هم شیطان رابه خودت راه مده ! " گفتم : یاشیخ ! من دنبال حق وحقیقتم ، وآخرهم این حقیقت راخواهم یافت ! گفت : " حقیقت آنست که برآن زاده شدی !!!" گفتم : " اگرازیک پدرمادرکمونیست ،بودایی،یهودی،مسیحی ، بی خدا ، مادی ، دهری ، چه میدانم کافرمتولدبودم چه؟بایدبردین آنهامی ماندم؟وآن آیین حق بود؟آیااگردرزمان ظهورشخص رسول الله ص زاده شده بودم ولی پدرومادرم بت پرست می بودند بازهم آنچه برآن متولدمی شدم حق بود ؟!این چه حرف باطلیست شیخ؟گفت : " توداری بامن مجادله می کنی . من میگویم اسلام دین حق است که برآن متولدشدی دیگرچه کارتعدادخلفاءکه دوازده نفرباشندیاچهارنفریاپنج نفرو...! ازنزدآن"ماموستا" ، مأیوس وناراحت برگشتم . آنچه درمسانید ومنابع اهل سنت ، چیزی گیرنیاوردم وچون نه جوابی داشتند ونه چیزی درتحقیقات نصیبم شد ، بعدازشبانه روزهامطالعه وتحقیق مداوم ، "مذهب حق شیعه"رابرگزیدم . خانواده ام مراطردکردند . پدرم به گوشم سیلی می زد . آرام خم می شدم وبرآن دست بوسه می زدم . بدون این که کلمه ای حرف بزنم . یک دوره کتاب " الغدیر " گرفتم برادرم . ومشغول مطالعه شدم . روزی ازروزها که بیرون ازخانه بودم ، آمدم دیدم برادرم تمام مجلدات الغدیر را ریزه ریزه وپاره پاره کرده ودرچاه دستشویی ریخته است ! ! ! به رویش نیاوردم . مهرکربلاکه جلویم بود وباآن نمازمی خواندم رابردودردستشویی انداخت ، نمازم راقطع نکردم برروی کاغذ سجده کردم . شروع به کتک زدنم کرددرحالیکه مشغول نمازبودم . فقط می گفتم " لاحول ولاقوة الابالله العلی العظیم " ( هیچ نیرووقوه ای نیست مگراینکه [ اصل وریشه ی آن نیرووقوه ] ازخداست . ) _ " إنالله وإناالیه راجعون " ( ماهمه ازخداییم وهمه بسوی اوبازگشت خواهیم کرد ) _ این راکه می گفتم برخشم برادرم اضافه می کرد . من می خواستم خودم راآرام کنم که جواب مشت ولگدانداختن وتف برصورت من انداختن اورا تلافی نکنم . وآن خوش انصاف هم ول کن ودست بردار نبود . " حسبناالله ونعم الوکیل ، نعم المولی ونعم النصیر " ( خدامارابس است وخوب وکیلی است . مولایی خوب ویاری کننده ای خوب است ) . شدت آزارها که ازحدطاقت گذشت به تهران آمدم . ابتدا ویلان خیابان هاوپارک هابودم . ولی همان زمان شروع به عملگی وکارگری نمودم . باوجوداینکه لیسانس ادبیات فارسی دارم . خلاصه بعدازمدتی اتاقک کوچکی کرایه کردم نصف هفته راکارگری می کنم وباقی هفته رامطالعه می کنم وبه درس هایم می رسم چون درمقطع فوق لیسانس همان رشته ، مشغول تحصیل هستم . اللهم عجل لولیک الفرج ! آمین یارب العالمین ) پایان نظر این دوست " مستبصر " _ وقتی بعداز محمد ص پیغمبری نیست  وقرار خدایتعالی این بوده وهست وخواهدبود که ایشان خاتم الانبیاء باشد ، اصلاخاتم الانبیاء به چه معناست ؟ ! اگراینطورکه مذهب جعلی ، خیالی ، اختراعی و دلاری استعماری " بهاییت " می گوید که " علی محمدبن رضاپارچه فروش شیرازی ، پیغمبر خداست ! ! ! می بایست به پیغمبر اسلام در1400 واندی سال پیش نمی گفتند خاتم وخاتم انبیاء بلکه بایست بدیشان السلام علیک ، یا یکی ماقبل آخرالانبیاء ! ! ! چون علی محمدباب دیوانه ی منحرف بیسوادبعدازاومی آید وادعای پیغمبری می کند ! علی محمد باب که برای ناصرالدین شاه قاجارنامه می نویسد وتوبه می کند . وآنقدرسوادندارد که همان نامه راهم درست بنویسد ! وغلط املایی دارد !مذهبی که تمام مذاهب الهی اولین وآخرین همه " استمناء وجلق زدن " راحرام وگناه کبیره معرفی کرده اند ولی بهاییت می گوید اشکال ندارد وجایزاست . حکمی که مخالف باتمام قوانین پزشکی وسلامت عقل ، جسم ، روح وروان است ! درخیالات جعلیه ی بهاییت ، رابطه ، رفاقت ، نزدیکی کردن یک زن بابی بابینهایت مرد ، جایزوفاقدهرگونه اشکال است !!! چیزی که باتمام ادیان اولین وآخرین وتمام قوانین پزشکی طول تاریخ جهان ، مخالف است ! بعدکه ازعلت می پرسی می گویند : " چون بهاییت کاملترین مذهب است " ! ! ! مذهبی که باعقل _ پزشکی _ وسلامت . . .  درتضاد صددرصد است ! تنها حرام وچراغ قرمز آنها " ازدواج بازن پدر" است ! ! ! حرمت فقط برای " زن بابا " است . چرا ؟ چه سری دارد ؟ سرش این است : " جناب حسینعلی بهاء که خودرا پیغمبر وجانشین علی محمد میداند دخترجوانی رابه زنی گرفته بود ، ازآن زن دیگرش هم یک پسرجوان داشت ، ازرابطه ی این دوترس داشت ، پس حکم الهی ! نازل شد ، ازدواج باتمام زن ها جایزاست جززن بابا ! تنهازنی که دردرگاه " باب وبهاء " ازدواج بااوحرام است ، زن پدراست !بعدکه می گویی ازدواج باهرزنی جایزاست ؟ مگرچنین چیزی می شود ؟ اصلاممکن است همچین چیزی ؟ ! می گویند : " وقتی خودآن زن راضیست ، باب وبهاءهم اجازه داده اند ، چه اشکال دارد ؟ ! خب خودآن زن وبالفرض که شوهرآن زن بهایی وخیییلی هم نامرد،بیشرف وبی غیرت باشد ، وراضی باشد ، خدای خالق آن زن راضی نیست ودرتمام ادیان گذشته ازاین کارنهی شده وبه مرتکب شونده چنین عمل پستی وعده ی عذاب داده شده ! آنوقت ازجواب بازمی مانند ولی بازهم می گویند " باب وبهاءهم چه آنهاراپیغمبربدانیم وچه خدا ، آن راجایزمی دانند ! عجب ! خداهای جلقوس ! نه تنها خدای "جلق"هستندبلکه"جلق"راترویج هم می کنند! ! خداهایی که دوست دارند باتمام زن های خلق شده درطول تاریخ دنیا ،که معلوم نیست چندمیلیاردسال است ، وچه تعدادزن خلق شده ، نزدیکی نمایند !!! همه ی این هااشکال ندارد وجایزاست . امافقط یک زن راجایزنیست بدو ، نزدیک بشوی ، وآن هم زن پدر است !!! آخی ی ی ! چه خداهای قانع وکم شهوتی !چه پیغمبرهای کم توقعی ! پیغمبروخداکه این باشد وای به آن کتاب ! کتاب چه باشد ! یک دوستی تعریف می کرد گفت : " خل وضع ودیوانه ای رادریکی ازبیابان های فوق العاده گرم دیدم . گفتم چه می کنی ؟ گفت می خواهم کتابی بنویسم بنام " مدرار " گفت توچه می کنی ؟ گفتم من هم میخواهم درشرح کتاب تو ، کتابی بنویسم بنام " الإدرار فی شرح المدرار " ! حال حکایت این هاست بااین خداهای جعلی _ پیغمبرهای جعلی _ وکتاب جعلی ! ( هردودراول ادعایشان ، پیغمبر بودند وبعد فهمیدندکه " أصلا خودخداهستند ! ! ! بعدهم که علی محمد " خدا " توسط یکی ازرعایا وبندگان !!! " میرزامحمدتقی خان امیرکبیر رحمة الله علیه _ اعدام وبه درک واصل شد ، شدند دشمن میرزا که " این خداراکشت " _ این حضرت امام زمان راکشت !!! امام زمان که بود ؟ پسرپارچه فروش شیرازی ! مگرامام زمان عج پسر امام حسن عسکری ع نیست وعمرمبارکش طولانی وغیبتش افزون ازطاقت می شود ، لیکن روزی بالاخره ظهورخواهدفرمود ! اینهاجواب می گویند : " آخرسنی ها هم به ظهورمنجی عقیده دارند ولی می گویند آن منجی ، ازهرپدرومادری می تواند متولدشود !!! خوب دقت بفرمایید : " یک نکته ی انحرافی ازاین یک نکته ی انحرافی ازآن وبدینوسیله یک مذهب !!! اختراع می شود ! بعدکه می پرسیم خب امام زمان عج که وعده داده شده دنیا راسامان خواهدداد و... می گویند : " علی محمدباب ، ظهورکرد ولی موفق نشد که دنیاراسامان دهد چون امیرکبیراوراکشت . خب حالا چه کنیم ؟ هیچ ! امام زمان که نیامد منتظرباشیم بزودی قیامت می شود ! این فقط چندجمله ای از انحرافات این جعلیات وانحرافاتیست به نام " بهاییت " که ازیک منظر جوانان تشنه ی شهوت راجذب کند ازیک منظر بی پول های تشنه ی هرپول حرام ، وشبهه ناک ازیک منظر... ] ، وجانشینان آن پیغمبر ، إمام هستند . آن إمامان هم مشخص هستند ودوازده نفراند ونام های مبارک شان هم مشخص است . اول شان امیرالموءمنین علی وآخرشان حجة خدا ، مهدی عج است بابیت وبهاییت دیگرچه صیغه ایست ؟ وقتی قرارپروردگاراین بوده وهست وخواهدبودکه " قرآن " آخرین کتاب الهی باشد ، این " بیان " دیگرچه صیغه ایست ؟ که بهایی هامی گویند ، کتاب ما " بیان " است !  


دانلــــــــــــــــــــــود

 خاطرات کینیازدالگورگی جاسوس روسی

شواهد و دلایل و قراین عینی و قطعی و سندهای روشن در دست است که استعماری بودن بابی‏گری و بهایی‏گری را روشن می‏سازد، گر چه یکی از برنامه‏ های اصلی استعمار این است که نقشه‏ هایش را در زیر پرده‏ های پوشش قرار دهد، و ترفندها و طرح‏هایش کاملا محرمانه و پوشیده باشد، و از هر گونه عوامل آشکار شدن اسرار استعماری جلوگیری نماید، ولی اگر سیاست عوض شد و یا اقتضا کرد، ناگزیر پرده‏ ها بالا می‏رود، و چهره‏ ی منحوس نقشه ‏های مرموز و استعماری زیر پرده ‏ها خود به خود آشکار می‏گردد.

عامل اصلی به وجود آمدن فرقه‏ ی بابی و بهایی، روسیه‏ ی تزار بود، گردانندگان این دو فرقه رابطه کامل ولی کاملا محرمانه، مخفی و دقیق با مقامات روسیه‏ ی تزار داشتند، پس از انقراض دولت تزار در روسیه، روشن شد که یکی از کارکنان مرموز روسی که بعدا به مقام سفارت رسید، به نام «کینیاز دالگورکی» به طور مستقیم با علی‏محمد باب تماس داشت. 

وی خاطرات خود را در مجله شرق ارگان کمیسر خارجی شوروی اوت 1914 و 1925 تحت عنوان «یک نفر سیاسی روحانی» منتشر کرد، و در آن مطالبی نوشت، که پرده ‏ها را بالا می‏زند، خاطرات دالگورکی و اعترافات او چندین بار در جزوه‏ ی مخصوصی به فارسی چاپ شده و در دسترس همگان است، ما در اینجا به طور فشرده به چند مطلب اصلی آن کتاب که خودش به آن‏ها اقرار کرده می‏پردازیم: 

کینیاز دالگورکی از روسیه به ایران اعزام شد، به طور ناشناس برای اولین بار در لباس روحانیت درآمد مدتی در حوزه‏ های علمیه سیر کرد و در این زمینه اطلاعات کافی به دست آورد، و چون می‏دانست که نامش که یک نام روسی و غیرمذهبی است، و نظر مردم و حس کنجکاوی آنها را درباره‏ی وی جلب می‏کند، خود را به عنوان شیخ علی لنکرانی [1]  معرفی کرد، او پس از مدتی به عراق رفت، در عراق، در میان آن همه علما و دانشمندان، حوزه‏ ی درس سید کاظم رشتی او را جلب کرد. 

او چنین وانمود کرد که علاقه‏ ی فراوانی به مبانی درس شیخ احمد احسایی و سید کاظم رشتی دارد، از این رو از افراد مورد توجه در میان شاگردان سید کاظم به حساب آمد. 

کوتاه سخن این که: او در میان شاگردان سید کاظم، که در بافندگی‏ های به اصطلاح عرفانی و صوفیانه فرورفته بودند و هر یک در سر داعیه ‏ای می‏پروراندند، برای اجرای مأموریت خود «علی‏محمد» را از نظر قیافه و روحیه و افکار از همه مساعدتر دید، و چنین او را یافت که به آسانی به دام نقشه های استعمار خواهد افتاد. 

حتما به سابقه‏ ی علی‏محمد در بوشهر نیز آگاه شده بود که او در فصل تابستان در گرمای بوشهر پشت بام می‏رفته و در برابر تابش آفتاب مدت‏ها می‏نشسته و اوراد و اذکاری می‏خوانده و دیگر مغز و فکر درستی ندارد... ازاوپرسیدند چرادراین گرمای وحشتناک روبروی آفتاب می نشینی وچله نشینی می کنی ؟ گفت : " میخواهم ، آفتاب راتسخیرکنم " ! ! ! 

از آن پس شیخ علی لنکرانی (همان کینیاز دالگورکی روسی) خود را شیفته ‏ی علی‏محمد قلمداد کرد و در برابر او نهایت خضوع را می‏نمود و با کمال اشتیاق گاه و بیگاه به حضورش می‏شتافت و علی‏محمد را به خرمی کرد و این جمله‏ ها را به او می‏گفت: 

«تو باب علوم خدا هستی، تو باب امام زمانی، من و همه باید تو را باب بدانیم، تو قطعا با امام زمان رابطه داری... ما باید خاک پای تو را توتیای چشممان کنیم، واقعا لایق مقام بابیت هستی!!...» 

علی محمد بن رضا ، پارچه فروش شیرازی شب ها قلیان می کشید . کینیاز دالگورگی بدان ، قلیان محبت ، می گفت . علی محمد می گذاشت تاکینیاز بااوشریک شده قلیان بکشد . اما شب های جمعه که می شد علی محمد ، قلیان مخصوصی می کشید . ازبسته ای که درجیب پنهان می کرد ، مقداری جداکرده روی سرقلیان می ریخت . آنچه دالگورگی اصرارمی کردبگذارمن هم بکشم این چیست که تومی کشی آن هم به تنهایی ! علی محمدمی گوید توهنوزبه این درجه نرسیده ای که ازاین قلیان بکشی ! دالگورگی التماس می کند مگراین قلیان چیست ؟ می گوید همین قدر بدان که وقتی ازاین نوع مخصوص قلیان می کشم : : : " به من وحی می شود " ! ! ! ! ! [ چقدراین الاغ ازهمان اول کاراحمق بوده ، ازیادبرده بودکه وحی تارسولخداص بود وبعدازرحلت جانسوز ودرنهایت مظلومیت رسولخدا ص " وحی " قطع شده ، حتی دردعاهای شیعه است که به درگاه ربوبی شکایت می کنند " ...انقطع عناالوحی [ باوفات رسولخداوحی ازماقطع شد ]بعدهاجناب علی ممد ، برای دلگورگی ، رومی کند که این معجون باعث وحی که روی قلیان می ریزد چرس [ بنگ ] است ! ! ! ببینید دوستان ! وقتی یک شخص به شرع پایبندنبود عاقبت بدینجاهاکشیده می شود . مگرنه اینکه استفاده ازماده مخدربنگ حرام است . حتی همه ی مراجع ، بنگ رانجس می دانند . دودش رانجس می دانند ، آن وقت این الاغ شیرازی ، بنگی تشریف داشته ، آن هم ازنوع بنگی که به او وحی می رساند ! !  [ باید هم چنین گنهکاربی مخی که نه آفتاب وریاضت هایی که شترراازپامی اندازد واین خشک مغز می نشسته که بخیال خود ، خورشید راتسخیرکند ! ! ! به این دیوانه بازی ها ، مصرف بنگ رانیزاضافه کنید ، ازاین مخ وقوای دماغی چیزی می ماند ؟ ! اصل وحقیقت عقیده ی اسلام مگراین نبوده ونیست که بعدازمحمدمصطفی ص پیغمبری نخواهد بود پس چطوراین ملنگ اهل مصرف شیرازی چنین ادعایی کرد ؟ مگرقرآن آخرین کتاب الهی نیست ، چطوراین آفتاب مغزجوشانده ، دچارچنین خبطی شد ؟ ! باید هم چنین شود ، پیغمبر بنگی ! وبعد هم ، خدای بنگی !!! مغزی برایش گذاشته ونه بنگ علی‏محمد که این گونه داعیه در سر داشت و از طرفی سید کاظم رشتی را مبشر خود می‏دانست، خیلی زود فریب این الفاظ را خورد و سرانجام کارش به جایی رسید که نه تنها ادعای بابیت کرد بلکه ادعای قائمیت و پیامبری و حتی خدایی کرد، چنان که در فصل بعد خاطرنشان می‏شود. 

آری روسیه‏ ی تزاری توسط کینیاز دالگورکی به نقشه شوم استعماری خود نایل آمد، او پشت پرده از پرده‏ ی دل می‏خندید که می‏شنید؛ عده‏ ای اطراف باب را گرفته و اختلافات و غوغا در شهرهای بزرگ ایران، چون شیراز، اصفهان، تهران، مشهد و... به وجود آمده و کشت و کشتار پدیدار شده و حتی ناصرالدین شاه مورد ترور بابیان شده و فکر دستگاه ایران به این امور مصروف گشته است... [2] .

از جمله گفتار دالگورکی این که می‏گوید: 

«به حدی نفوذ ما در دربار ایران زیاد شد که هر چه می‏خواستیم می‏کردیم و به حدی من خودمانی شده بودم که در هر محفل و محضر مرا دعوت می‏کردند، من هم واقعا مثل آخوندهای صاحب نفوذ در امور دخالت می‏کردم!» 

دالگورکی تا آنجا نفوذ داشته که در جریان آوردن باب از اصفهان به تهران، مانع ورود او به تهران شد، بلکه باعث شد که از همان نزدیکی تهران (کلین) باب را به طرف آذربایجان ببرند. [3] .

 

 

[1] لنکران یکی از استان‏های سابق شوروی است.

[2] شرح مفصل جریان دالگورکی را، دانلود کرده در این کتاب [ کینیازدالگورگی، و «پرنس دالگورکی» مطالعه کنید ]

[3] مدارکی در کتب بهائیان موجود است که کمک‏ های بی‏ دریغ شخصی به نام دالگورکی                  [ سفیرکبیرروس ] رابرملا می‏کند، از جمله: شوقی ربانی (جانشین عباس افندی) در کتاب قرن بدیع صفحه 83 گوید: «از یک طرف وساطت و دخالت «پرنس دالگورکی» سفیر روس در ایران که به جمیع وسایل حضرت بهاءالله بکوشید و در اثبات بی‏ گناهی آن مظلوم آفاق سعی مشکور مبذول داشت.»



 



نظرات 1 + ارسال نظر
mozakker دوشنبه 7 اسفند‌ماه سال 1402 ساعت 03:13 ب.ظ

دوستی که اصل کتاب خاطرات کینیاز دالگورگی رو خواسته ، تهران ، میدان انقلاب ، همه جور کتابی دارند ، غیر از این ، در نت ، همه چیز پیدا میشه از شیر مرغ تا جون آدمیزاد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد